بازخوانی یک مصاحبه قدیمی از بنان + صوت
تاریخ انتشار: ۸ اسفند ۱۴۰۲ | کد خبر: ۳۹۸۳۵۹۲۶
غلامحسین بنان فعالیت موسیقی خود را این گونه آغاز کرد: یواشکی! خودش در این باره گفته است: «همیشه در خانواده ما از قدیمالایام موسیقی بود و مادرم در گوش من پیانو میزد. خواهرانم نیز شروع کردند به ساز زدن نزد مرتضی خان نیداوود. بعدا خودم علاقه پیدا کردم و رفتم پیش معلمان قدیمی. اول یواشکی میرفتم تا بعد که علنی شد.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
به گزارش ایسنا، امروز هشتم اسفندماه سالروز درگذشت یکی از برجستهترین اساتید آواز ایرانی است؛ فردی که به اصرار کلنکل وزیری خواننده شد و در حقیقت این وزیری بود که او را مجبور کرد تا به رادیو برود و در کنار خالقی کار کند تا طرز کار ارکسترهای کوچک و بزرگ را یاد بگیرد.
اکنون در سالروز فوت این بزرگمرد موسیقی ایرانی، نسخه مکتوب یک مصاحبه صوتی او را در سال ۱۳۵۳ که در سالگرد برنامه «گلها» ضبط شده است، منتشر میکنیم.
در ادامه میتوانید این گفتوگو را بخوانید:
«بنده سالها در رادیو کار میکردم و آن زمان هنوز گلها نبود. یکی از دوستان ما به نام آقای سلیمی که رئیس کتابخانه بانک ملی بود مجلهای به نام «جاویدان رنگارنگ» را تألیف میکرد که آقای داوود پیرنیا از آن ایده گرفتند و اقتباس کردند و بدین ترتیب در رادیو برنامههای گلهای رنگارنگ و گلهای جاویدان را پایه گذاری کردند.
روز اولی که شروع کردند، پس از شرح جزئیات برنامه به من گفتند که «آیا با من همکاری میکنی؟» که من هم گفتم «بله خیلی هم دوست دارم».
من مدتی در این برنامه تک و تنها بودم تا اینکه گفتم «آقای پیرنیا یک خواننده مرد دیگر نیز لازم است، مثلا آقای حسین قوامی خواننده خیلی خوبی است، بلد است و کار کرده. هم سن ماست یا شاید هم یکی دو سالی از من بزرگتر باشد.»
بعد هم خواننده زن نداشتند که خانم مرضیه را آوردند. بعد از خانم الهه و چند خانم دیگر هم آمدند و این برنامه شد برنامه گلها.
ـ شما میدانید چند تا برنامه گلها تا امروز ضبط شده است؟
تا امروز ۵۷۱ برنامه گلها ضبط شده است.
ـ به نظر خودتان چند تا از آنها را اجرا کردهاید؟
من دست کم ۳۵ تای آن را اجرا کردهام و برخی هم که پاک شدهاند.
ـ هم دورههای شما که آواز میخواندند چه کسانی بودند؟
آقای ادیب خوانساری، آقای قوامی و اواخر هم آقای عبدالوهاب شهیدی. امروز هم همینهایی که میبینید میخوانند که تازه آمدهاند.
ـ از خانمها در آن زمان چه کسانی در اوج شهرت بودند؟
در رادیو اگر میخواستند از یک خواننده درجه یک زن نام ببرند خانم «دلکش» بود.
ـ در چه مکتبی تعلیم دیدید؟
من از اساتید قدیم نزد خیلی از آنها کار کردم. چندین معلم گردن کلفت قدیمی بودند که پیش آنها کار کردم. پدرم هم خود ذوق موسیقی داشت، صدای خوبی هم داشت منتهی چون شغل دولتی داشت هیچوقت کارش را عرضه نمیکرد. تا بعد که آقای وزیری را دیدم و نزد آقای خالقی طرز خواندن در ارکسترهای بزرگ را یاد گرفتم و مدتها در انجمن موسیقی ملی کنسرت میدادم؛ کنسرتهای دولتی، بدون اینکه استفادهای از پول کرده باشم. صرفا برای اینکه تجلیلی کرده باشم از اساتیدی مانند مهدی برکشلی (آهنگساز و نوازنده ویلن) و دکتر لقمانالدوله. این کار را تا زمان انقلاب ادامه دادم تا اینکه ما هم سنمان بالا رفت و دیگر فعالیت نکردیم.
ـ درباره جواد معروفی هم کمی صحبت میکنید؟
آقای جواد معروفی یکی از استادهای ارزنده مملکت ما است. آقای معروفی شاگرد آقای وزیری بود، اوایل ایشان فرنگی هم خیلی کار میکردند و استاد فرنگی داشت. اغراق نگویم چندین پیانوی دولت را خورد کرد تا شد جواد معروفی، بس که تمرین میکرد. الآن شاگردان خیلی خوبی دارد مثلا همین آقای انوشیروان روحانی که بهترین شاگرد او است. جواد معروفی آهنگهای خیلی خوبی دارد که خود من خیلی از آنها را خواندم. تنظیمهای خیلی قشنگی هم دارند. ایشان در رادیو و گلها یک وزنه است.
ـ شما اولین برنامه در گلها را ضبط کردید. شعرش را به خاطر دارید؟
بله؛ شعری بود از حافظ که میگفت «بارها گفتهام و بار دگر میگویم/ که من دلشده این ره نه به خود میپویم».
ـ درباره نخستین همکاریتان با آقای صبا بگویید، در آهنگ «دیلمان»!
آواز دیلمان را در سال ۱۳۲۱ که از خوزستان آمدم ضبط کردم. در آن زمان در منزل یکی از دوستان به نام خان بابا خان سلطان نوری آقای صبا را دیدم که به دیدن این دوست ما آمده بود.
آقای صبا گفتند راستی در دیلمان جایی هست مابین رشت و مازندران که به آن قاسم آباد میگویند که آنجا یک آهنگ ساختهام و میخواهم صدایی با تریوله و تحریر ریز داشته باشد. من به شوخی گفتم «بده نُتت را ببینم. یک خورده بزن.»
نواخت و من خواندم. گفت: «من دنبال همین صدا میگردم.»
البته «دیلمان» را برای فرد دیگر ساخته بود ولی من آن را خواندم. بعد پس از مدتها که این صفحه پر شد، پس از فوت آقای صبا آقا، معروفی این قطعه را برای ارکستر تنظیم کرد و من آن را به یاد آقای صبا که بسیار برای این اثر زحمت کشیده بود، خواندم.»
در این قسمت میتوانید آواز «دیلمان» بنان را بشنوید:
انتهای پیام
منبع: ایسنا
کلیدواژه: غلامحسین بنان دفاع مقدس انتخابات ۱۴۰۲ موزه فرش مراسم رونمایی از کتاب جواد معروفی آقای صبا
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.isna.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «ایسنا» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۹۸۳۵۹۲۶ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
پشیمانم!
مهاجرتهای ناموفق هنرمندان و سلبریتیها، سابقهای نسبتا طولانی دارد. در اواسط دهه نود، گروهی از هنرمندان درجه دو و سه عرصه بازیگری با هدف رشد حرفهای، به کشورهای دیگر- بالاخص ترکیه - مهاجرت کردند. مهاجرتهایی که اغلب با شکست مواجه شد و تقریبا تمامی این افراد یا به کشور بازگشتند و یا پیشه هنری خود را به فراموشی سپردند و به زندگی در قالب یک شهروند عادی خو گرفتند.
به گزارش ایسنا، در پی انتشار مصاحبه یک شبکه فارسی زبان معاند با بازیگر ایرانی مهاجر و ابراز ندامت وی، روزنامه صبح نو در مطلبی درباره این موضوع نوشت: پس از وقایع سال ۱۴۰۱ اما گروه دیگری از هنرمندان، با تصمیماتی شتابزده، مهاجرت را به مثابه یک تصمیم احساسی در دستور کار قرار دادند و اکنون پس از گذشت زمانی کوتاه، اخباری از ندامت در گفتار اغلب ایشان به گوش میرسد. اخیرا صحبتهای اشکان خطیبی درباره مهاجرت، خبرساز شده که به همین بهانه، نگاهی به مسأله مهاجرت هنرمندان ایرانی داریم.
مقوله مهاجرت در ایران به یک بحران عمومی تبدیل شده است و بررسی آن، از دو منظر فردی و اجتماعی گستره وسیعی از نکات عبرتآموز را در بر میگیرد. از منظر فردی، لزوم پرهیز از نگاه فانتزی به مقوله مهاجرت، بسیار حائز اهمیت است؛ به این معنا که زندگی در خارج از مرزهای ایران، الزاما به معنای رستگاری و جهش طبقاتی نخواهد بود. رواج غربزدگی در ایران، طی سالهای اخیر به شکلگیری یک تصویر رؤیایی از مهاجرت دامن زده است. علاوه بر این، بخش زیادی از تجربه مهاجرتکنندگان هم علنی نمیشود و به گوش مردم نمیرسد. با این همه، مروری بر وضعیت هنرمندان پس از مهاجرت، برخی از زوایای پنهان این موضوع را روشن خواهد کرد.
اساسا هنرمندان، اعضای صنفی هستند که پس از مهاجرت، بیشتر از سایر مشاغل، در معرض اضمحلال قرار میگیرند. کار هنرمند خلق اثر هنری است و خلاقیت در بافت جامعه شکل میگیرد. هنرمندی که در میانسالی جامعه خود را تغییر میدهد، از یک سو ارتباط با فرهنگ عمومی کشور خود را از دست میدهد و از سوی دیگر نمیتواند بهعنوان یک هنرمند خلاق در کشور مقصد پذیرفته شود. علاوه بر این، جامعه مخاطبان یک هنرمند نیز پس از مهاجرت بسیار محدودتر میشود و از همین رو است که اغلب هنرمندان، مدتی پس از مهاجرت، ابراز تمایل به بازگشت میکنند.
مورد اخیر مصاحبه اشکان خطیبی، از مهمترین نمونههای فرجام مهاجرتهای عجولانه هنرمندان است. محتوای این مصاحبه، چیزی شبیه به یک کمدی تلخ است. دو سال قبل، اغتشاشاتی در ایران رخ داد و گروهی از سلبریتیها که فکر میکردند گروهی از مردم میتوانند معادلات سیاسی و اجتماعی را، با توسل به اعمال خشونتآمیز، تغییر دهند، خودشان زودتر از همه، تصمیم به ترک کشوری گرفتند که میخواستند شرایط آن را برای زندگی بهتر از نظر خودشان فراهم کنند.. اشکان خطیبی هم با این امید که بتواند با خیال راحت و از طریق فعالیت در فضای مجازی، در آتش ناآرامیهای داخل ایران بدمد، حالا خودش را در بنبستی گرفتار میبیند که حتی ممکن بوده از کشوری که در آن ساکن است هم دیپورت شود. خطیبی در میانههای حرفهایش، تلویحا میپذیرد که تحت تاثیر جنگهای روانی قرار گرفته و شاید بهتر بود برای مهاجرت و حضور در برخی جمعهای خارج از کشور، قدری بیشتر خویشتنداری میکرد. مروری بر صحبتهای این بازیگر نشان میدهد که وی روزگار خوبی را سپری نمیکند و این در حالی است که خطیبی در ایران، علاوه بر بازیگری و اجرا، مسئولیتهای فرهنگی و مدیریتی را هم بر عهده داشت که خودش آنها را، با لحنی حسرتبار، مرور میکند.
جمله مهم اشکان خطیبی در این مصاحبه این است: «خودم پشت پا زدم به همه چیز». همین جمله، به وضوح ندامت و پشیمانی را در کلام این بازیگر را هویدا میکند.
مهمتر از به خطر افتادن موقعیت شغلی و وضعیت اقتصادی هنرمندان پس از مهاجرت، به خطر افتادن سلامت روانی ایشان است. هنرمندی که یک جامعه بزرگ چند ۱۰ میلیونی از مخاطبان و چرخه ارتباطات چند ۱۰ هزار نفری همصنفان خود را با جامعهای بسیار محدود تاخت میزند، قبل از هر چیز، درگیر نوعی بحران عدم توجه و به دنبال آن بروز نشانههای افسردگی میشود؛ چیزی که در لحن اشکان خطیبی هم کاملا هویداست، هرچند که او هنوز هم سعی دارد وضعیت را به شکلی دوپهلو توجیه و خودش را قربانی یک شرایط ناخواسته معرفی کند.
خبرهایی که از وضعیت ارژنگ امیرفضلی، دیگر بازیگر مهاجرت کرده مخابره میشود نیز حاکی از چیزی بهتر از این نیست. ریحانه پارسا، حمید فرخنژاد، مزدک میرزایی، مهناز افشار، برزو ارجمند، احسان کرمی و تعداد دیگری از هنرمندان و سلبریتیهایی که مهاجرت کردهاند هم به هر بهانهای، درباره آنچه با مهاجرتشان از دست دادهاند، حرف میزنند و آرزو میکنند که بتوانند به کشور بازگردند. کیست که نداند امثال فرخنژاد و افشار، وقتی که در ایران بودند، تا چه حد میتوانستند از مواهب توجه عمومی بهرهمند باشند. حمید فرخنژاد در مصاحبهای به صراحت اعلام کرد که قبل از مهاجرت برنامه کاریاش تا یک سال آینده بسته شده بوده؛ اما در این مدتی که از مهاجرتش میگذرد، حتی امکان بازی در یک نقش فرعی سینمایی را هم به دست نیاورده است. مهناز افشار نیز که در ایران جز به بازی در نقش اول راضی نمیشد، تقریبا بازیگری را به دست فراموشی سپرده است. این وضعیت، حتی شامل حال خوانندگان و هنرمندانی که دههها از مهاجرتشان میگذرد نیز میشود. مروری بر واکنشهای خوانندههای لسآنجلسی، حسرت کار کردن در ایران را بازنمایی میکند و تقریبا هیچیک از ایشان، نسبت به بازگشت به کشور، چیزی جز اشتیاق از خود نشان نمیدهند. وضعیت پیش آمده برای هنرمندانی که با خراب کردن پلهای پشت سرشان، مسیر بهشت خیالی غرب را در پیش گرفتند، میتواند چراغ راهی برای سایر هنرمندان باشد تا فراموش نکنند که تمام هویت ایشان در گرو توجه جامعه کثیر مخاطبان ایرانی و امکان کار کردن در داخل مرزهای این کشور است.
انتهای پیام